به تصّور من زندگی مثل دریا بود ،
نرم و ملایم همراه با امواجی که به پستی بلندی و ناملایمات زندگی می ماند 
ولی گویا زندگی رویی دیگر هم دارد که به خشکی می مانَد ،
چندان هم بی ربط به خشکی روی زمین نیست .
خشک و بی روح 
مثل یک دریای بی آب که سالهاست در انتظار قطرات بارانست
بچه گیهام که  یادم میاد 
بزرگترایی را میبینم که با بچه گیهای من زندگی میکردن و من که زندگی أنان را بازی میدیدم 
گاه با گریه شان میخندیدم و شایدم با خنده هاشون میگریستم 
من بازی میکردم و آنها زندگی.
من روشنی و گرمای بازار وجود آنهایی بودم که زندگی میکردن
زندگی من قصّه ای دارد مثل همه ، گاهی هم در عالم خیال ، 
چرا که ؛
به زعم من در عالم خیال آدمی بزرگ میشود و هر آنچه در گذشته اش بوده را مرور میکند و آرزوهای خودش را آنطور که دلش میخواد میسازد 
روح است دیگر با خیال خودش زندگی میکند که در این بین خوش میگوید اعتصامی گرامی (پروین)
چشم جان را ، بی نگه ؛ دیدارهاست
پای دل را ، بی قدم ؛ رفتارهاست
و عشق که تمام و کمال آدم را درگیر خودش میکند
فریاد اشتیاق ، پژواک ناله‌ی دو جان که به ناله درآمده‌ ، راهی به‌سوی هم می‌جویند
گاهی شیرینی دوست داشتن گاهی هم دیوانگی ، آنگاه که حسادت عشق رخ مینماید
حسادت 
که به تعبیری خواهر کوچک وفاداری است ، تنها در مقایسه ارزشهایی است که آدما نسبت به یکدیگر دارند احساسی حقیقی و غریزی که
و 
علاقه و عشق هر کدام که باشد گاهی از شریعت هم فراتر است ، قوانین زندگی را زیر پا میگذارد و ذهن را مورد تمسخر قرار میدهد
و حالا این منم که بازی بچه هارو میبینم با تبسّمی بر صورت که شاید همبازی میخواهند برای خودشان و قصه های تکراری زندگی !؛
و ای کاش میدونستیم که  قصه های زندگی واقعا تکراری اند و فقط یه جاهایی شخصیت ها جاشونو عوض میکنند.
و این من !
 که امروز انگشت اتهام به سمت دیگری نشانه گرفته ام و او را فلان و بهمان میخوانم، 
دیر یا زود خودم هم  مشغول بازی در همان نقش خواهم بود 
خسته نباشی روزگار .

زندگی مثل دریا

زندگی ,، ,هم ,بی ,بازی ,خودش ,که به ,قصه های ,گاهی هم ,را ، ,عالم خیال

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Betadine ایل بزرگ بهمئی تجهيزات دندانپزشکي ذهنی زیباتر از چهره آموزش زبان انگلیسی زَواف | زبان و ادبیات فارسی mrashpaz دانلود جديدترين موزيکهاي ايران مرجع مقالات رسمی سئو مطالب اینترنتی